دلــــنــــوشــــتـــــه :::«گوشه ای از وصیت نامه ی یکی از عاشقای واقعی»:::

هعی خدا جونمممم ی روزی باهاش بودم ،

کنارش، گرمای دستشو حس میکردم ...

قرار بودکنارش باشم تا زمانیک سرنوشت جدامون نکنه..

این قده دوسش داشتمو دارم ک حاظرم واسش بمیرم...

همیشه میگفتیمو میخندیدیم ،کنار هم خوشبختتتتت بودیم...

یهو نمیدونم چی شد گفتش سر قولم هستم !!

ناراحتت کردم،میرم واسه همیشه تا دیگه ناراحتت نکنم !!

بهش گفتم ...(فلانی)..... بری زندگیم بهم میخوره !!

گفتش برم فراموشم میکنی راحت زندگیتو بکن...

بهش گفتم بری میمیرم....

رفـــــــــــــت........

و الان دارم حرفای دلمو واسه آخرین بار میزنم...

این نوشترو بعده مرگم ک زیاد دور نیس ایشالله بخونید..........

خدافس دوستان..........

(« اینتیکه ای از وصیت نامه ی ی عاشقه ک بعده مرگش پیداش کردن....»)

نظرات شما عزیزان:

M

ساعت22:28---13 مرداد 1394

 

پاسخ:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: